پس پدر و مادر براي حفظ جمال اين پديدهی شگرف انساني، فرزند، بايد اين حق بزرگ را بر وي پاس دارند و او را ادبي زيبا بياموزند. نکته همين جا است که وظيفه، تأديب زيبا است. تعبير حسن ادب، اين نکته را با خود دارد که رويکرد در تربيت، پاسداشت همان جمال و زيبايي است. رسول خدا(ص) فرموده است:
من حق الولد علي الوالد أن يحسن أدبه.1
از حقوق فرزند بر پدر آن است که پدر او را زيبا تربيت کند.
حتي بايد اين جمال در ظواهر او نيز پاس داشته شود. اصل خلقت و پيکربندي آدميان با حکمت و مشيّت حضرت باري تعالي صورت ميپذيرد. امّا جمال ظاهري در پي اصل خلقت، چيزي است که پدر و مادر وظيفهی حفظ آن را دارند. از اين روي، حتي نهادن نام زيبا بر فرزند توصيه شده است. اين جا هم پاسداشت زيبايي در ميان است تا نام که معرّف و دريچهی ورود به دنياي هر کس است، با آن جمال تناسب داشته باشد:
... و يحسن اسمه.2
و بايد نامش را نيکو نهد.
زيبايي ادب تنها با رفتاري زيبا و مهرورزانه و مداراگرانه حاصل ميشود. پس دستور رسيده که رفق سرلوحهی کارها قرار گيرد:
ان الله رفيق يحب الرفق في الأمور کلها.3
خداوند مدارا ورز است و مدارا ورزي در همهی کارها را دوست دارد.
سپس ريزهکاريهاي اين رفق هم دستور رسيده؛ از اين قبيل که حتي در بوسيدن فرزندان مساوات رعايت گردد؛ مبادا بذر نامهرباني پاشيده شود:
لو عدلت کان خيرا لک. قاربوا بين أبنائکم ولو في القبل.4
اگر عدالت را رعايت کني، برايت بهتر است. حتّي در بوسيدن نيز با فرزندانتان يکسان رفتار کنيد.
يعني حتّي بوسيدن که از مظاهر زيبايي است، زيبا انجام گردد تا زيبايي فرزند پاس داشته شود. همين رعايت عدل و مساوات است که در آينده، فرزند را به پاسداشت زيباييهاي عالم رهنمون ميشود؛ چه اگر عدل نباشد، هيچ جمالي جلوه نميکند. با رعايت همين گونه اصول است که حس زيبايي در فرزند رشد ميکند؛ زيرا اگر مساوات و ديگر قواعد اخلاقي در حق خود او از همان کودکي مراعات گردد، بساط کينه در سينهاش گسترده نميشود و جايي براي ظهور و بروز زشتيها باقي نميماند. فراتر از همهی اينها آن است که وقتي کودک با چنين ديدگاهي پرورش يابد و زيباييها در وجودش دامن گسترند، خودش چشم و دلي جمالبين خواهد يافت و زيباييهاي جهان را خواهد ديد و از اين رهگذر، خالق حکيم جمالآفرين را خواهد شناخت و به او دل خواهد سپرد.5
نيز براي آن که زيباييها از همان آغاز در وجود کودک نهادينه شود، خداوند خواندن نماز را در ابتداي بلوغ واجب فرموده است. وجوب نماز در چنين سنّي بدين دليل است که نماز پايهگذار زيبايي است و از زشتي و ناپسندي(فحشا و منکر) پيشگيري ميکند:
اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ 6
آنچه را از اين كتاب به تو وحي شده است بر خوان و نماز را برپا دار، كه نماز از زشتكاري و ناشايست باز ميدارد. و هر آينه يادكرد خدا بزرگتر است؛ و خدا آنچه ميكنيد ميداند.
شايد به همين دليل باشد که دختران بايد زودتر از پسران به نماز خواندن پردازند؛ يا به عبارت ديگر، شايد به همين سبب باشد که سن بلوغ شرعي دختران زودتر از پسران آغاز ميشود. دختران به حسب طبيعت نازک و نرم و لطيفي که در فطرتشان به وديعت نهاده شده، زيبايي را زودتر ميفهمند ومايههاي جمال هستي را زودتر درک ميکنند. طبيعي است که هرگاه زيبايي زودتر درک شود، زمينهی آلايش آن نيز زودتر فراهم ميگردد. هنگامي که دختري در نه سالگي به مرحلهی تميز زيبايي ميرسد، نبايد به انتظار بلوغ عقلي کامل او باقي ماند. بايد در همين هنگام، اداي برخي عبادات، بهويژه نماز، در او نهادينه گردد تا زمينهی آلايش آن حس زيبايي شناسي فراهم نگردد. البتّه سخن از نمازي است که قرآن کريم معرّفي فرموده؛ يعني همان که بازدارنده از زشتي و ناپسندي است؛ وگرنه گفتن ندارد که نمازهاي رايج ما سهمي چندان در اين زمينه ندارد و تنها اداي عادت است که البتّه بايد دست کم براي ابراز بندگي و رهايي از عقاب و امثال اينها خوانده شود. امّا آن نماز قرآني در حقيقت حافظ حريم زيبايي شناسي انسان است؛ پس بايد به محض آن که کسي به مرحلهی شناخت زيبايي ميرسد، بر او واجب گردد؛ و اين همان سن بلوغ است که به حسب خلقت حضرت باري تعالي، در پسران و دختران متفاوت است.
پنجمين پايه براي پاسداشت زيبايي خانواده آن است که حقوق هر دو همسر از جانب يکديگر رعايت گردد و اگر ميان آن دو اختلافاتي پديد آمد، خردمندانه و بهنگام از ميان برداشته شود. حقيقت آن است که براي زيبا ماندن خانواده، بايد باغباني اين بوستان به کسي سپرده شود. اين بوستان، از يک سوي، دسته گلي خوشبوي و ظريف و لطيف دارد که زن است؛ و از جانب ديگر، نيازمند باغباني است که نگاهبان جمال زن و زندگي و خانه و خانواده باشد که مرد است. معناي قوّام بودن همين است:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ7
مردان بر زنان كارگزاران و سرپرستانند از آن روي كه خدا برخي از ايشان ـ مردان ـ را بر برخي ـ زنان ـ فزوني و برتري داده و بدان سبب كه از مالهاي خويش هزينه ميكنند.
قواميت براي مرد حقي است فطري و برخاسته از نظام آفرينش؛ و نه اکتسابي و دستاوردي. پس به خودي خود، مزيت و برتري به شمار نميآيد؛ بلکه تعهدي براي مرد ايجاد ميکند تا پاسدار حريم زيباي خانواده باشد. تفضيلي که در آيه از آن سخن رفته، به همين معنا است. يعني خداوند زمينههايي را براي مرد به وجود آورده تا بتواند قواميت را اعمال کند؛ همان گونه که زمينههايي را نيز براي زن فراهم آورده که مرد از آن محروم است. اين تفضيل نه تنها برتري و بالاتري نميآورد؛ بلکه مخاطره آفرين نيز هست؛ زيرا مرد ناچار است براي برخورداري از اين حق فطري، در مقابل، تعهداتي را به گردن گيرد که آننيز فطري است و او نميتواند از آن شانه خالي کند؛ تعهداتي همچون کفايتمندي در سرپرستي اقتصادي و اجتماعي و اخلاقي خانواده با اين هدف که همسر و فرزندانش را در رسيدن به سعادت ياري نمايد؛ واين وظيفه بسي سنگين است.
از جانب ديگر، براي ايفاي تعهدات متقابل دو همسر، همواره يک اصل مهم خودنمايي ميکند: زن و مرد نفسهايي بشري دارند و فرشتهخو نيستند. پس هم دچار ضعف و سرکشي ميشوند و هم همانند هر دو انسان، اختلافات و تفاوتهايي مييابند. از اين روي، گاه در هر زندگي، تفاوت ديدگاه و سليقه و روش پيش ميآيد که شايد به تنازع بينجامد. در اين حال، قواميت مرد بايد کارساز باشد. اگر مرد به اين تعهد و وظيفه فطري به درستي عمل کند، تنازع رخت برميبندد و زمينهی رشد خانواده را فراهم ميکند. امّا اگر مرد، خود، يکي از دو سر نزاع گردد و نتواند قواميتش را اعمال کند، کشمکش به بازي کودکانهاي تبديل ميشود که لجبازي و نق زدن و جنگ احمقانه آن را هدايت ميکند.
براي حل بحرانهاي درون خانواده، قرآن کريم سه مرحله را پيشنهاد کرده است. در مرحلهی نخست، دو همسر بايد از نيروي عقل و عشق بهره گيرند تا از کيان خود و خانوادهشان حراست کنند. نقش مؤثر و فعال، و نه انفعالي زن، اين جا است که خود را مينماياند:
وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً.8
و اگر زني از همسر خويش بيم ناسازگاري يا رويگرداني داشته باشد، باكي بر آنها نيست كه ميان خود به گونهاي آشتي و سازش كنند و آشتي و سازش بهتر است. و جانها را بخيلي و آزمندي فراآمده؛ و اگر نيكي و پرهيزگاري كنيد، خدا به آنچه ميكنيد آگاه است.
در مرحلهی دوم، مرد بايد از مديريت خود در سه گام استفاده کند. گفتوگو، برخورد رواني، و برخورد تنبيهي سه راهي هستند که بايد پله به پله طي شوند تا اين مدير بتواند تنازعهاي خانواده را به درستي راهبري کند. اين سه راه را قرآن پيش پاي مرد نهاده است؛ امّا پيش پاي کدام مرد؟ روشن است که مقصود، هر مردي نيست که همسري گزيده است. مقصود، مردي است که جمال زن را بشناسد و جلال او را پاس دارد و به وظايف قواميت خود در دايره مديريت خانواده واقف باشد. مردي جمالشناس که مديريت زندگي خانوادگي را واقف است، ميتواند اين سه پله را به جاي خود بالا رود و به نتيجة مطلوب رسد. آن گاه، اين دستور قرآن کريم معنا مييابد:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللَّاتِيْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيّاً كَبِيراً.9
مردان، از آن جهت كه خدا بعضي را بر بعضي برتري داده است، و از آن جهت كه از مال خود نفقه ميدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شايسته، فرمانبردارند و در غيبت همسر عفيفند و فرمان خداي را نگاه ميدارند. و آن زنان را كه از نافرمانيشان بيم داريد، اندرز دهيد و از خوابگاهشان دوري كنيد و بزنيدشان. اگر فرمانبرداري كردند، از آن پس ديگر راه بيداد پيش مگيريد. و خدا بلندپايه و بزرگ است.
همين که ترسيم اين مسير سهگانه در ادامهی آيهی قواميت آمده، به قدر کافي از آن چه گفتيم، حکايت دارد. نيز بايد عنايت داشت که همة اينها در دايرهی حفظ جمال باطن و ظاهر زن است. پس خواه گفت و گو، خواه کناره گرفتن، و خواه تنبيه بايد در همين دايره و با همين گفتمان صورت پذيرد. در اين هر سه بايد شأن زن به تمامي حفظ شود و اصل گوهر او مخدوش نگردد و آن هدف اصلي که حفظ جمال اوست، تأمين شود. پس همهی برداشتهاي ديگر که از ظاهر اين دستور و امثال آن ميشود و نوعي استبداد براي مرد ترسيم ميکند، واهي است. مرد در انجام اين مراحل، نه به خواست و ميل مردانة خود، بلکه براي حفظ گوهر زن بايد عمل کند و تا جايي پيش رود که اين هدف خدشه نبيند. حتي مرحلهی سوم که تنبيه است، نوعي عمل ملامتگرانهی توجهدهنده و هشداربخش است؛ و نه زدن به معنايي که در عرف برخي مردان رايج است و هيچ ربطي به دين و قرآن کريم ندارد! بيان رسول خدا(ص) ترسيمگر همين حقيقت است:
اضربوا النساء إذا عصينکم في معروف ضربا غيرمبرح.10
هرگاه زنان در انجام کاري شايسته از شما نافرماني کردند، آنان را به گونهاي که آزارنده نباشد، تنبيه کنيد.
در مرحلهی سوم، براي نگاه داشت جمال زن و خانواده، بايد از ديگر عناصر اجتماع هم کمک گرفت. زيبايي حقيقتي يگانه است که در بستر جامعه انتشار مييابد و هرگاه يکي از اجزاي جامعه به زشتي گرايد، همهی ديگر اجزاي آن در معرض پلشتي قرار ميگيرند. پس حفظ جمال جامعه در مجموعة آن، گاه مستلزم پادرمياني اين اجزا در کار يکديگر است؛ بدان شرط که سنجيده و بهنگام باشد. يکي از اين گونه پادرميانيها، در سفارش قرآن کريم ديده ميشود که از بستگان نزديک دو همسر ميخواهد هنگام احساس خطر از فروپاشي نظام خانواده، گام در ميانه نهند و با داوري، از اين خطر جلوگيري کنند:
وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيماً خَبِيراً. 11
اگر از اختلاف ميان زن و شوهر آگاه شديد، داوري از كسان مرد و داوري از كسان زن برگزينيد. اگر آن دو را قصد اصلاح باشد، خدا ميانشان موافقت پديد ميآورد؛ كه خدا دانا و آگاه است.
نکتهی جالب اين است که حفظ جمال زن و مرد از حفظ خانواده برتر است؛ يعني هرگاه اين راهها به نتيجه نرسد، خداوند در نظام خلقت اصل را بر آن نهاده که کرامت و قداست انسان حفظ گردد و اگرچه طلاق مبغوضترين حلال خداست، در اين جا لازم ميشود. طلاق راهي براي حفظ کرامت و جمال خليفهی خداست، مبادا دو همسر در چرخهی اختلافات و نزاعهاي حلناشدني، هم خودشان و هم فرزندانشان را به تباهي کشند. فضل و عنايت گستردهی خداوند در اين هنگام شامل حال کساني است که پس از همهی آن تلاشها و تکاپوها راهي براي ادامهی زندگي مشترک نمييابند:
وَإِن يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللّهُ كُلّاً مِن سَعَتِهِ وَكَانَ اللّهُ وَاسِعَاً حَكِيماً.12
و اگر آن دو از يكديگر جدا شوند، خدا هر دو را به كمال فضل خويش بينياز سازد كه خدا گشايشدهنده و حكيم است.
امّا شگرفا که همين جدايي نيز بايد جميل و زيبا باشد! اين گونه تعابير جمالي در قرآن کريم نشان ميدهد که هم پيوند و هم ـ اگر چارهاي نماند ـ جدايي، گامهايي براي حفظ جمال زن و خانواده هستند و بايد به گونهاي صورت پذيرند که به آن جمال خداداد لطمهاي نخورد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً.13
اي كساني كه ايمان آوردهايد، چون زنان مؤمن را نكاح كرديد و پيش از آنكه با آنها نزديكي كنيد طلاقشان گفتيد، شما را بر آنها عدهاي نيست كه به سرآرند. پس آنان را برخوردار كنيد و به زيباترين وجه رهاشان كنيد.
طلاق بايد با رفتاري زيبا و نيکو همراه باشد و نه با بددهاني و دشنام و ناسزا بياميزد و نه حقوق زن با اکراه و بددلي ادا گردد. باز تعبير زيبايي و حسن را بنگريد:
الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُدُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيَما حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيَما حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيَما افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون.14
اين طلاق دو بار است و از آن پس يا به گونهاي زيبا نگه داشتن اوست يا به زيبا وجهي رهاساختنش. و حلال نيست كه از آنچه به زنان دادهايد، چيزي بازستانيد مگر آنكه بدانند كه حدود خدا را رعايت نمي كنند. اما هر گاه دانستيد كه آن دو حدود خدا را رعايت نميكنند اگر آن، خود را از شوي باز خرد، گناهي بر آن دو نيست. اينها حدود خدا است. از آن تجاوز مكنيد كه ستمكاران از حدود خدا تجاوز مي كنند.
بدين سان، خانواده با جمال و زيبايي و شکوهش چهره مينمايد و از لحظهی پيوند تا واپسين دم و حتي ـ اگر چارهاي نماند ـ تا دم جدايي، اين جمال حفظ ميشود؛ چرا که زيبايي خانواده، تضمين کنندهی زيبايي جامعه و مجموعهی هستي است.
1- جلونی، کشف الخفاء، ج1، ص95.
2-یحیی بن سعید حلی، الجامع للشرائع، ص462.
3-میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج11، ص294.
4-عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج9، ص100.
5-هوراس انجلس، میادین علم النفس النظریه و التطبیقیه، ترجمهی سیدمحمد خیری موسی، ص107.
6-عنکبوت، آیهی45.
7-نساء، آیهی34.
8-همان، آیهی128.
9-همان، آیهی34.
10. ابن عطیهی اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج2، ص49.
11. نساء، آیهی35.
12. همان، آیهی130.
13. احزاب، آیهی49.
14. بقره، آیهی229.